English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (6458 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fault tolerance U تحمل نقص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
overweight U تحمل وزن اضافه از طرف اسب
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
bearing U قسمت تحمل کننده بار
tie U عضو تحمل کننده کشش
ties U عضو تحمل کننده کشش
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
bear U تاب اوردن تحمل کردن
bear U تقبل کردن تحمل کردن
bears U تاب اوردن تحمل کردن
bears U تقبل کردن تحمل کردن
insufferable U تحمل ناپذیر
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
endurance U تحمل
insupportable U تحمل ناپذیر
intolerable U تحمل ناپذیر
intolerable U غیر قابل تحمل
brace U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
braced U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
forbore U تحمل کرد
stick U پیچ درکار تحمل کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
brooking U تحمل کردن سازش کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
toll U تحمل خسارت
tolling U تحمل خسارت
tolls U تحمل خسارت
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
dual U در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
unbearable U تحمل ناپذیر
unbearable U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearably U تحمل ناپذیر
unbearably U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
tolerable U تحمل پذیر
tolerable U قابل تحمل
support U تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
tolerance U تحمل
tolerance U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
tolerance U حدود قابل تحمل
tolerances U تحمل
tolerances U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
tolerances U حدود قابل تحمل
stand U تحمل کردن
forbearance U تحمل امساک
bearable U تحمل پذیر
transient U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
transients U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
tolerate U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U تحمل کردن
comport U جور بودن تحمل کردن
comported U جور بودن تحمل کردن
comporting U جور بودن تحمل کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
weather U تحمل یابرگزارکردن
weathered U تحمل یابرگزارکردن
weathers U تحمل یابرگزارکردن
experience U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
experiencing U تحمل کردن
intolerance U عدم تحمل
toleration U تحمل
sustainable U قابل تحمل
borne U تحمل کرده یاشده
stomach U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
Other Matches
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
passiveness U تحمل
good humor U تحمل
longanimity U تحمل
enduringness U تحمل
bearing capacity U گنجایش تحمل
beyond bearing U غیرقابل تحمل
dree U تحمل کردن
beyond bearing U تحمل ناپذیر
dure U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
bearing capacity U فرفیت تحمل
bearing capacity U قدرت تحمل
abiding U تحمل کننده
abhide U تحمل کردن
defrayal U تحمل هزینه
endurable U تحمل پذیر
put up with U تحمل کردن
vasbyt U تحمل کردن
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
take it <idiom> U تحمل مشکلات
tolerator U تحمل کننده
sufferable U تحمل پذیر
expected time U زمان تحمل
frustration tolerance U تحمل ناکامی
good humouredly U با صبر و تحمل
impassibility U تحمل ناپذیری
intolerability U تحمل ناپذیری
intolerableness U تحمل نا پذیری
intolerancy U عدم تحمل
keep up U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
supportable U قابل تحمل
thole U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
outstand U بیشتر تحمل کردن
to live through something U چیزی را تحمل کردن
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
stress tolerance U تحمل فشار روانی
tolerably U بطور قابل تحمل
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
gameness U طاقت تحمل مصائب
bearingly U از روی تحمل و بردباری
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
breaking load U حداکثر تحمل بار
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
on line fault tolerant system U سیستم تحمل خرابی درون خطی
broad shoulders U نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
scaleweight U وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
to see what [mettle] he is made of <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
The nerves can only take so much . U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
to gild the pill U چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
eurytopic U دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
incidence of taxation U تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com